بسم الله الرحمن الرحیم
فردا شب ، بلند ترین شب سال ، شب یلدا ....همه شاد و شنگولن ، میرن دنبال خرید تخمه و میوه و خیابون به خیابون میگردن تا بلکه یه هندوانه بخرن تا جشنشون تکمیل بشه! در حالیکه هفتم امام نیومده! تازه مصیبتهای زینب شروع شده... در حالیکه چشمهای صاحب العصر هنوز گریانه و سرخ...و داره نگامون میکنه...که چقد باوفاییم!... کاش شب عاشورا بلند ترین شب سال میشد...کاش هیچوقت صبح نمیشد .... چه گذشت بر فرزندان فاطمه... کاش همونی باشیم که امام علی(علیه السلام) فرمودن و شرمندشون نشیم... جشن شب یلدایم بماند برای وقتی که تو آمده باشی آقای خوبم... ********************* پ.ن : دوستان دست اندرکار فیلترینگ سایتها حسابی همتشون رو مضاعف کردن و تند تند لطفشون رو شامل حال سایتهای ارزشی میکنند!واقعا جای تقدیر و تشکر داره! *سایت "آینده از آن حزب الله" فیلتر شد!! نویسنده این سایت در وبلاگهای دیگر هم فعال هستند: + + + لینک مرتبط : نابودگر نوشته ی جدید قدیانی دخو + ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پس از شهادت امام: چون حضرت سیدالشهداء علیه السلام به درجه رفیعه شهادت رسید اسب آن حضرت در خون آن حضرت غلطید و سرو کاکل خود را به آن خون شریف آلایش داد و به اعلی صوت بانگ واویلی برآورد و روانه به سوی سراپرده شد چون نزد خیمه آن حضرت رسید چندان صیحه کرد و سر خود را بر زمین زد تا جان داد دختران امام علیه السلام چون صدای آن حیوان را شنیدند از خیمه بیرون دویدند دیدند اسب آن حضرتست که بیصاحب غرقه به خون میآید پس دانستند که آن جناب شهید شده آن وقت غوغای رستخیز از پردگیان سرادق عصمت بالا گرفت و فریاد واحسیناه و واماماه بلند شد. پس ام کلثوم دست بر سر گذاشت و بانگ ندبه و واویلی برداشت.و آنقدر ندبه و گریه کرد تا غش کرد. و حال دیگر اهلبیت نیز چنین بوده و خدا داند حال اهلبیت آن حضرت را که در آن هنگام چه بر آنها گذشت که احدی یارای تصور و بیان تقریر و تحریر آن نیست. فردای عاشورا: فردای روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازههای لشکر خویش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن نمود ؛ اما بدن امام حسین (علیه السلام) و اصحاب او را همچنان در بیابان باقی گذاشت.
امام علی علیه السلام: خداوند برای ما، شیعیان و پیروانی برگزیده است که ما را یاری میکنند، با خوشحالی ما خوشحال میشوند و در اندوه و غم ما، محزون میگردند. غرر الحکم، ج 1، ص .235 چکه چکه انتظار 19 هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله) اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اینهفته مطلب کمی طولانیه اما سعی کنید بخونیدش! عاشورا عظیم ترین ، حماسی ترین و ناب ترین انقلاب تاریخ اسلام است انقلاب عصر ظهور ، کامل ترین و اخرین انقلاب تاریخ انسان. یاران عاشورا بی بهانه اند و بر سر جان چانه نمی زنند و در هر چه امامشان می گوید ،تردید روا نمی دهند در بسیاری از رجزهای صحابه دفاع از اهل بیت دفاع از حریم امامت و عشق ورزی به ابا عبد الله الحسین محور اصلی است .لحظه های شهادت نیز به دست محبت امام و زانوی مهربان او می اندیشند که تا بهشت بدرقه شان کند مثل شهادت مسلم بن عوسجه یا سعید بن عبدالله و .... و ویژگی مشترک دیگر بصیرت و بینش است. بینش نگاه همه سو نگرانه ، دقیق و عمیق است نگاهی که از لایه های بیرونی بگذرد و به درون راه یابد نگاهی که ان سوی حادثه ها را بکاود و متناسب با دریافتی که محصول این تعمل و روشن بینی است تصمیم بگیرد و عمل بکند بصیرت انچنان عنصر مهم و تعیین کننده ای در عرصه ی حیات اجتماعی ، فرهنگی و سیاسی است که علی (ع) سلاح کارای خویش در هنگامه ی هجوم دشمن و خیزش خطر را تنها و تنها یک چیز می داند بصیرت! آگاه باشد که شیطان سواره و پیاده اش را فرا خوانده و بر شما تاخته در چنین موقعیتی بصیرت و بینش من با من است در بیان قرآن ، گروهی فاقد بینش و بصیرت هستند .اگر به هدایت دعوتشان کنید ، گوش به سخنانت نمی سپارند می بینی که به تو می نگرند اما بینش و بصیرت ندارند. پذیرایی با سخنی از امام خمینی : اگر در تشخیص بین حق و باطل ماندید .به نظر دشمن خود نگاه کنید ،دشمن از هرکس که دفاع کرد بدانید که آن باطل است.
واقعا از تدابیر هوشمندانه و به موقع قوه قضاییه ممنونیم.فقط در عجبم که اینهمه پرونده های درراه مانده(!)روی میزهاشون داره خاک میخوره!چطور اینقدر سریع هم سایت قطعه 26 رو فیلتر کردند و هم وبلاگی که اعتراض ها توش ثبت شده بود! مثل اینکه آقای آملی فقط همت مضاعف و کار مضاعف رو از رهبر شنیده که نصفه شب از قدیانی خواستند که نامه رو از سایتش برداره! اما اونجاییکه رهبر گفت:جوانان افسر جنگ نرم هستند رو نشنید...وقتی که رهبر داشت از فتنه صحبت میکرد و از اهداف دشمن مبنی بر تفرقه افکنی بین هموطنان،خواب تشریف داشت! فکر نکنم حالاحالاها قصد بیدار شدن داشته باشند!آخه رختخوابشون رو توی کوچه علی چپ پهن کردند! کاش "حضرت ماه" این نوشته را نخواند! یا اینجا بعدا نوشت: به سلامتی ریاست گرام قوه قضاییه به خواسته قدیانی توجه کردن و در صفحه اصلی وبلاگ نوشتن: به دستور مقامات قضائی، این سایت مسدود شده است!....... عجب! مثل اینکه بیدار شدند! خدا عجیب علاقه دارد وقتی یک چیزی را خلق می کند یک عالمه قرینه توی آن به کار ببرد. همین صورت خودمان.توی آینه دقت کرده اید؟ یک ابرو این طرف ، یکی آن طرف..........یک چشم این طرف ، یکی آن طرف....یک گوش این طرف ، یکی آن طرف.......دهان و بینی هم وسط . توی دنیا چند تا برگ وجود داشته باشد خوب است؟ اصلا نمی شود شمرد . حالا خدا این برگ ها را برداشته یکی یکی وسط همه ی شان یک خط کشیده ؛ بعد دوباره این طرف و آن طرف همین خطی که کشیده یک عالمه خط دیگر کشیده که با هم قرینه اند و....از تقارن ها که بگذریم ؛ تناسب ها هم برای خودشان عالمی دارند .اگر از دیدن کسی یا منظره ای یا چیزی لذت می بریم به خاطر همین تقارن ها و تناسب هاست.حالا فکر کن خدا بخواهد عزیزترین و زیباترین مخلوقات خودش را نقاشی کند.خوش به حال آنهایی که دیده اند . ما فقط اسم هایشان را دیده ایم. خدا حتی با اسم های آنها هم قدرت نمایی کرده. محمد علی فاطمه حسن حسین یک اسم را گذاشته وسط و این طرف و آن طرفش دوتا اسم گذاشته دوتای سمت راست را که می شناسی؟ با هم برادرند........دوتای سمت چپ را هم که می شناسی؟ با هم برادرند اسمی که وسط است ، پنج حرفی است از برادرهای سمت راست یکی چهار حرفی است و یکی سه حرفی از برادرهای سمت چپ هم یکی چهار حرفی است و یکی سه حرفی سمت راست اسم مادرمان مجموعا هفت حرف هست و سمت چپش هم هفت حرف. این هفت حرف با آن هفت حرف می شوند چهارده حرف. انگار خودش توی این چهارده حرف ، هم هست و هم نیست . حالا آن چهارده حرف با پنج حرفی که باقیمانده با هم می شوند نوزده حرف. نوزده هم که می دانید برای خودش اسراری دارد . من که سر درنمی آورم ولی درمورد این عدد بزرگانی مثل علامه ی حسن زاده صدها صفحه و حتی بیشتر قلم زده اند. همین بس که نوزده ، تعداد حروف بسم الله الرحمن الرحیم است ... وقتی خدا بخواهد با زیباترین تقارن عالم جانسوزترین روضه ی عالم را به تصویر بکشد این طوری می شود: محمد علی فاطمه حسن حسین یک خانم... دوتا مرد این طرف دوتا مرد آن طرف... این تن غرقه به خون مصحف پامال من است این عزیز دل زهرا و حسین و حسن است...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ پ.ن 1:منبع مطلب بالا: وبلاگ "حتی بیشتر" پ.ن 2:گاهی به قصد عزاداری امام حسین میری بیرون،نیت میکنی و ذوق که توفیق دارم،ولی وقتی رسیدی میبینی که راهت نمیدن!:(( پ.ن 3:از صدقه سر ماه محرم چندروزه که توی تاکسی ها خبری از موسیقی نیست و گاهی 20دقیقه ی مسیر خودش میشه یه روضه و اشکتو درمیاره...
اللهم صل علی فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها بعدد ما احاط به علمک من برای تو گریه میکنم و تو برای من... میگم عاشقم ولی میدونم که نالایقم...:(( اللهُمَ ارزُقنی شَفاعَةَ الحُسین یوم الورود اللهم عجل لولیک الفرج دیروز دوباره دیوارهای اتاق کار و سالن مزین شد به پارچه ی سیاهی که روش نوشته یا ثارالله... آقایون ریاست همه سیاه پوش شدند ، آخه عزای امام حسینه...همون که عدالت میخواست،همون که زیر بار ظلم نمیرفت،همون که از همه چیز گذشت تا به خدا برسه...همون که... ولی نمیدونم چرا اینجا هیچکس نفهمیده این چیزارو ! شاید اشکال از گیرنده س! آخه هنوزم رشوه میگیرن! هنوزم بازار غیبت و تهمت و زیرآب زنی داغه داغه...هنوزم وقتی میخوان هیئتی رو برگزار کنن میگن:بذار نهار هم بدیم شاید شلوغ تر شد! بدم میاد از سیاه پوشیدنی که درکنارش همه ی این گناهها هم انجام شه....من نمیخوام اینجوری به فکر امام حسین باشم خدایا کمک کن همونی بشیم که تو دوس داری...کمک کن پیشوایان دینی رو درست بشناسیم،کمک کن ذره ای از ادعاهای مسلمونیمون به واقعیت بپیونده... منتخب زیبایی از کتاب حماسه حسینی: ما باید شخصیت حسینبنعلی (علیهماالسلام) را که برای ما یک شخصیت انسانی است بشناسیم . این مرد که ما هر سال به نام او وقتها صرف میکنیم ، پولها خرج میکنیم ، روزها تعطیل میکنیم ، باید خصوصیاتش برای ما شناخته شود و از جمله خصوصیات او همین است که آیا حسین علیهالسلام یک شخصیت حماسی هست یا نه ؟ آیا ما باید با وجود حسین (ع) و سرگذشت او یک احساس حماسی داشته باشیم ، یا یک احساس تراژدی ، مصیبت ، رثا و نفلهشدن ؟ حسین (ع) یک شخصیت حماسی است اما نه آنطور که جلالالدین خوارزمشاه یک شخصیت حماسی است و نه آنطور که رستم افسانهای یک شخصیت حماسی است . شخصیت حسین (ع) حماسه انسانیت و بشریت است نه حماسه قومیت . سخن حسین (ع) ، عمل حسین (ع) ، حادثه حسین (ع) ، روح حسین (ع) ، همه چیز حسین (ع) هیجان است ، تحریک است ، درس است ، القاء نیروست ، اما چهجور القاء نیروئی ؟ چهجور درسی ؟ آیا از آن جهت که مثلا به یک قوم بخصوص منتسب است ؟ ! یا از آن جهت که شرقی است ؟ یا از آن جهت که مثلا عرب است و غیر عرب نیست ؟ ! یا به قول بعضی از ایرانیها از آن جهت که مثلا زنش ایرانی است ؟ ! اساسا در وجود حسین ( ع ) یک چنین حماسههائی نمیتواند وجود داشته باشد و علت شناخته نشدن حسین ( ع ) هم همین است . چون حماسه او بالاتر و مافوق اینگونه حماسههاست ، کمتر افراد میتوانند او را بشناسند . مردی به حضرتش گفت: یا ابْن رسول الله، من شیعه شما هستم! حضرت فرمود: ای مرد از خدا بترس و ادعا مکن چیزی را که خداوند تکذیب نماید و بر ادعایت گناهکارت شمارد. شیعیان ما کسانی خواهند بود که قلبشان پاکیزه از غل و غش و خیانت باشد، لکن تو می توانی ادعا کنی که از علاقهمندان و دوستداران ما هستی. بحارالانوار،ج 68، ص 156 آقای پناهیان تعریف میکردن:چند سال پیش دعوت شده بودم برای ایام محرم به هیئتی در شهر یزد ، بانی هیئت یه آقای مسنی بودن که داستان برپا شدن هیئت رو اینطور تعریف کردن: چند سال پیش دچار بیماری شدیدی شدم که روز بروز نحیف تر میشدم و هرقدر به بهترین متخصص ها هم مراجعه میکردم فایده ای نداشت به قدری که یکسره در بستر بودم ،چندین دستگاه بهم وصل بود و توان انجام کارهای شخصیم رو هم نداشتم. تا اینکه یک روز در ماه محرم در بسترم مادرم رو کنارم دیدم که داشت گریه میکرد و دستمالی رو به بدنم میکشید. ازش پرسیدم که چرا گریه میکنی و این دستمال چیه؟مادرم گفت از مجلس عزای امام حسین(علیه السلام)اومدم باهاش قرار گذاشتم و خواستم که تورو شفا بده،من خیلی واسش گریه کردم و این دستمال آغشته به اشکمه،ازش خواستم که تورو واسه بچه هات نگهداره، مادرم که رفت منم کلی گریه کردم و از آقا سلامتی خواستم و نذر کردم که اگه خوب شم هرسال محرم خرج بدم و هیئتی برگزار کنم، خوابم برد و در خواب آقا رو دیدم که گفت تو دیگه خوب شدی و میتونی از جات بلند شی، من تعجب کردم و گفتم ولی من بیمارم و حتی نمیتونم پام رو حرکت بدم اما ایشون گفتن که خوب شدی ! از خواب که بلند شدم دیگه حالت بی حسی قبل رو نداشتم و کمی که تکون خوردم دیدم نه واقعا خوبم! بلند شدم رفتم توی حیاط، خانواده م که من رو دیدن همه ترسیدن و ازم دور شدن و مونده بودن که من چطور بعد از اینهمه سال تونستم بلند شم! گذشت تا محرم فرا رسید اما من وضع مالی خوبی نداشتم که خرج هیئت رو بدم به همین خاطر ادای نذر رو به تاخیر انداختم و گفتم صبر میکنم تا اوضاع مالی ام بهتر شه و یه خرج خوبی برای هیئت بدم. خیلی به فکر فرو میرفتم تا اینکه باز آقا رو دیدم که فرموندن چرا نذرت رو ادا نکردی؟ من خجالتزده شدم و گفتم میدونید که وضع مالی خوبی ندارم و فعلا توان برگزاری هیئت رو ندارم،ایشون فرمودن :مجلس عزای ما نیازی به این چیزها نداره ، شما قدم اول رو بردار و انشالله بقیه چیزها جور میشه، منم قبول کردم و گفتم توکل به خدا،بعد دیدم که امام حسین(علیه السلام)جارویی برداشت و شروع کرد به جارو زدن حیاط! من ناراحت شدم و گفتم : آقا این چکاریه؟! بدید به من اینکارو کنم! فرمودن: نه!من دوست دارم مجلس عزادارانم رو خودم مهیا کنم! بعد از چند لحظه که به خودم اومدم در حیاط بودم و کسی نبود که زنگ در رو زدن ،در را که باز کردم آقایی بود که اسمم رو میدونست گفت: به من گفتن اینجا امسال هیئت برگزار میشه،درسته؟ من که تعجب کرده بودم گفتم: بله ، اون آقا رفتن کنار و وانتی پر از موادغذایی آوردن جلوی در و گفتن: اینا نذریه که من هرسال میدم به یه هیئت، امسال هم قسمت هیئت شما شد... ------------------ پ.ن1:بیایدحداقل روزهای محرم وقتی آب مینوشیم به یاد لبهای علی اصغر به آقامون سلامی بدیم... پ.ن2:فردا سه شنبه ست،هرکس تونست نماز امام زمان بخونه و ثوابش رو هدیه کنه به سرور شهیدان به سند متصل به شیخ اجل جعفر بنقولویه(ره) به سند از داوود رقی گفت: حضور امام ششم(ع) بودم که آب خواست و چون نوشید گریهاش گرفت و چشمانش پر اشک شد و فرمودند: «ای داود! خدا لعنت کند کشنده حسین(ع) را، هیچ بندهای نیست که آب نوشد و یاد حسین(ع) کند و قاتلش را لعن کند جز آنکه خدا صدهزار حسنه برایش بنویسد و صدهزار گناهش را فرو ریزد و صدهزار درجه برایش بالا برد و چنان است که صدهزار بنده آزاد کند و خدا روز قیامت سیراب محشورش کند.» هرچی فکر کردم نتونستم هیچ مقدمه ای برای این پست بذارم،تصمیم گرفتم بی خیالش شم و مستقیم برم سر اصل حرفم
اسم طرح اکرام رو همه شنیدیم مخصوصا توی ماه رمضان،طرحی که کمیته امداد پایه ریزی کرد مبنی بر سرپرستی کودکان یتیم، که ملت ثبت نام میکنن و ماهیانه مبلغی رو بدلخواه از 2 هزار تومان به بالا میتونن به اون حساب بریزن و در واقع میشن حامی یک کودک بی سرپرست حالا یکی از بچه ها پیشنهاد داد که خب چون همه شاغل و مرفه بی درد نیستن، چندنفری باهم این کار رو انجام بدیم تا صدقه دادن هامون منسجم بشه و متعهد باشیم که هرماه این مبلغ رو کنار بذاریم. حالا هر کس پایه س بسم الله، اعلام آمادگی کنید تا من ثبت نام کنم و شماره حساب رو بگیرم. من شماره حساب میدم شما پول بریزید اگه بعدش دیگه منو ندیدید هم حلال کنید پیامبر صلی الله علیه و آله: کسی که یتیمی را سرپرستی کند و عهده دار نفقه و مخارج او گردد،من و او در بهشت کنار یکدیگر هستیم. سپس انگشت سبابه و انگشت و سطی را کنار هم گذاشت و فرمود مانند این دو که پهلوی یکدیگرند. قرب الاسناد، صفحه ??
سپس هر یک از قبایل کوفه و عرب، برای آنکه خود را نزد «ابن زیاد» عزیز کنند، سرهای مطهر شهداء را بین خود تقسیم کردند و آنها را بر نیزه زدند و آماده حرکت شدند.
آنگاه زنان و کودکان اهل بیت(علیه السلام) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپایان بدون زین نشاندند و همچون اسرای کفار به سوی کوفه بردند.
چون ابن سعد با اسیران نزدیک کوفه رسید، مردم شهر برای تماشا جمع شده بودند. زنی از اهل کوفه که از بلندی بر اسیران مشرف بود پرسید: «شما اسیران کدام طایفهاید؟» گفتند: «اسیران آل محمد!» آن زن فرود آمد و چادر ، مقنعه و جامههایی آورد تا زنان اهل بیت عصمت خود را بپوشانند.
اینک خود ، حال امام سجاد علیه السلام را تصور کنید ؛ از یک سو بیماری بر آن حضرت مستولی است و تب و ضعف بر آن حضرت فشار میآورد ؛ از سوی دیگر غمِ از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را میفشارد ؛ از طرف دیگر سر بریده شهداء را در جلوی چشمانش دارد ؛ و از همه سختتر و دردناکتر اینکه امام ــ این مظهر غیرت الهی ــ عمهها و خواهران خود را میبیند که با آن وضع در معرض دید خائنان و دشمنان هستند …
پیش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسین علیه السلام را در مقابل ابن زیاد گذاشتند. وی عصایی از چوب خیزران به دست گرفته بود و با آن بر لب و دندان امام میزد.
این جسارت وی، اعتراض بسیاری از حاضران را برانگیخت. «زید بن ارقم» که صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله و از یاران امیرالمؤمنین علیه السلام در جنگ صفین بود و در آن هنگام پیرمرد شده بود به عبیدالله نهیب زد: «چوب خود را بردار! به خدا سوگند پیغمبر را دیدم که همین جای چوب تو را میبوسید» و سپس شروع به گریستن کرد. ابن زیاد گفت: «اگر نه این بود که پیرمردی خرف و دیوانه شدهای گردن تو را میزدم». زید برخاست و در حالی که بیرون میرفت گفت:«ای عرب! از امروز بنده شدید. پسر فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را امارت دادید. به خدا قسم نیکان شما را خواهد کشت و اشرار را به کار خواهد گرفت». دیگر از کسانی که حضور داشت «انس بن مالک» بود که با دیدن سر مطهر امام علیه السلام و جسارت عبیدالله گریست و گفت:«شبیه ترین مردم است به پیغمبر».
سپس اسرا را بر ابن زیاد وارد کردند. وی هنگامی که امام سجاد علیه السلام را دید پرسید: «کیستی؟» فرمود: «علی بن الحسین». آن ملعون گفت: «مگر علی بن الحسین را خدا نکشت؟» امام فرمود:«برادری داشتم که "علی" نام داشت. مردم او را کشتند». ابن زیاد گفت: «خدا کشت» امام فرمود: «الله یتوفی النفس حین موتها». ابن زیاد خشمگین شد و گفت: «در پاسخ من دلیری میکنی و هنوز شجاعت داری؟ او را ببرید و گردن بزنید». پس حضرت زینب گفت: «ای پسر زیاد! هر چه خون از ما ریختی بس است» و امام را در آغوش گرفت و فرمود: «والله از او جدا نمیشوم. اگر میخواهی او را بکشی مرا نیز بکش». ابن زیاد کمی به آن دو نگریست و گفت:« عجبا که این زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود! او را رها کنید که با این بیماری که دارد خواهد مرد»…
امام سجاد علیه السلام سپس رنج سفر به شام و غم اسیری و عذاب در دربار یزید را تحمل کرد… و تا پایان عمر شریفش، همواره در اندوه مصیبت کربلا بود…
انقلاب دوم ، عصر ظهور تداوم انقلاب عاشورا است.انقلابی ستم سیز ، عدالت خواه و آزادی بخش ،انقلابی برای نشر معروف زدودن لایه های جاهلیت و معرفی اسلام در هیاتی نو شفاف و شسته از غبارهای تحریف و انحراف و فریب.
در دعای ندبه مهدی (عج) (طالب) خون کربلا معرفی می شود و در زیارت نامه ها آرزوی همه ی مشتاقان بی تاب عصر ظهور آن است که در رکاب مهدی (عج) به طلب ثار حسین (ع) بر خیزند و انتقام مظلوم کربلا را از بدادگران باز گیرند.
یکی از ویژگیهای مشترک همراهان امام حسین(علیه السلام) در واقعه عاشورا با یاران حضرت مهدی(عجل الله)در عصر ظهور عشق ورزی به امامت و ولایت است.
کربلا صحنه عشق ورزی به نام حسین است .
یاران مهدی (عج) نیز چنین سیرت و صفاتی دارند.به امام عاشقند و عشق و شیفتگی خود را به هر بهانه و هر جا نشان می دهند امام صادق می فرمایند:
(یارن مهدی (عج) مردانی اند پولاد دل و همه وجودشان یقین به خدا ، مردانی سخت تر از صخره ها اگر به کوهها روی آرند آنها را از جای می کنند درفش پیروز گر آنان به هر شهر و دیاری روی نهد آنجا را به سقوط وادارد گویی آن مردان عقابان تیز چنگالند که بر مرکب ها سوار شده اند.....این شیر اوژنان به شب هنگان نخوابند و زمزمه قرآن و مناجات خویش چون صدای زنبوران عسل در هم اندازند و تا بامداد به عبادت خداوند خویش می پردازند....این مردان تنها از خدا می ترسندو فریاد لا اله الی الله و الله اکبر آنان بلند است و همواره در آرزوی شهادت و کشته شدن در راه خدایند. شعار آنان یالثارات الحسین است .بیایید به طلب خون حسین و یاران حسین! به هر سور روی آرند ترس از آنان پیشاپیش در دل مردمان افتد و تاب و مقاومت را از همه بگیرد.
در توصیف یاران امام مهدی (عج) معلوم می شود که آنان امام را چون نگین در بر گیرند . گوش به اشارت و فرمان او می سپرند و جان هدیه ی راه و رکابش می سازند .
گروهی شمشیرشان بر بصیرتشان حکومت می کند . ((حملو اسیافهم علی بصائرهم))
شمشیر نماد قدرت است ، یعنی کسانی هستند که با رسیدن به قدرت موقعیت ، نگاه حق بینشان بسته می شود داشته ها ، فرصت تماشای حق را از آنها می گیرد خود بین و کوته بین می شوند و غرور آنچه دارند ، به اسارت (اکنون )(همین لحظه) شان می کشانند و از رویت (آینده ) و اندیشیدن به فردا باز می ماند اما گروهی هستند که بینش و بصیرت آنها بر شمشیرشان حکومت می کند موقعیت و قدرت به پرتگاه غرورشان نمی کشاند وشمشیر تدبیرشان را نمی شکند وحملو بصائرهم علی اسیافهم
وقتی امام عاشورا ، دشواری نبرد را گوشزد کرد و به تیغ های تیز و شمشیرهای قساوت اشاره نمود، یاران ایشان گفتند :انگیزه های تردید ناپذیر و بصیرت های ژرف ما را به کربلا آورده است و خطر و شمشیر و مرگ ، سستی را در اراده هایمان نمی آفریند. همین ویژگی در جان و روح صحابه مهدی (عج) جریان دارد آنان با بصیرتشان با امام خویش همراه و همگام می شوند و در لحظه هیاهو و خطر عاشقانه و صادقانه به میدان می آیند و خندان و شکوفا چون صحابه کربلا از حریم دین دفاع می کنند. رشید هجری بزرگ صحابه علی (ع) در پاسخ دخترش که به او گفت پدر در انجام تکلیف کوشش می کنی فرمود دخترکم درآینده مردمانی بیایند که همان بصیرتشان که آنان در امر دین خود دارند از این کوششی که ما می کنیم افضل و برتر است.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |