بسم الله الرحمن الرحیم
در روایات آمده که در این روز امام عصر علیه السلام قیام خواهد نمود... فردا دحوالارض استـــ آقا...همان روز... چکه چکه انتظار 63 هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم فرازی از صلوات ابو الحسن ضرّاب اصفهانى: خدایا، او را به بهترین آرزوهایش در دنیا و آخرت برسان که تو بر هر چیزی توانایی بی حوصله ام دست خودم نیست اشکهایم مدتهاست روی گونه، جا خوش کرده اند کمی دلتنگ فردایم فردایی که تو می آییُ شاید من نباشم نگاهت کافیست تا دوباره در هوای آمدنت بمیرم تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی منتظرم
نبودنِ تو به معنایِ نبودنت نیست، مثل ما که بودنمان به معنای بودن... وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا یه ساک بزرگ دستم بود و خدا خدا میکردم یه تاکسی بیاد که بتونم جلو بنشینم یکم که صبر کردم تاکسی اومد و جلو هم خالی بود، ینی کلاً خالی بود، مداحی گذاشته بود،یه مداحی فوق العاده قشنگ که وسطش دعا هم میخوند با یه ریتم فوق العاده، نفهمیدم چه دعایی بود ولی پر از آرامش بود راننده که یه آقای جوان و بسیار ظاهر مثبتی داشت آروم دعا رو زمزمه میکرد با همون ریتم ، انگار خودش خونده بودتش! نزدیک مقصد که شدیم کرایه رو دادم نگرفت، گفت پنج تا صلوات برای سلامتی آقا بفرستید تعارف کردم که پول رو بگیرن اما نگرفت فکر کردم ببینم امروز چه مناسبتیه دیدم هیچی نیست حتی جمعه هم نبود ، فقط سه شنبه بود عجیب بود برام و از این تعجب خودم دلم گرفت که به کجا رسیدیم که همچین چیز ساده ای اینقدر برام غریبس که باعث تعجبم شده! غربت امام زمان رو توی لحظه لحظه ی زندگیمون میشه حس کرد، راه رفتن تو خیابونا، نگاه کردن به آدما ، مغازه ها،در و دیوار خونه ، بیلبورد ها و بنرهای سطح شهر ، خوابهای شیرین صبح جمعه و دلگرفتن های عصر جمعه... اهم اهم یکی از دوس جونای بیکارتر از خودم بنده رو دعوت کرده به یک عدد بازیه وبلاگی با نام صندلی داغ! ولی از اونجایی که من بسیار بسیار گرمایی هستم ترجیح میدم دماش بالا نباشه... خلاصه که سوالی چیزی دارید بیاید بگید ، به هرکدوم از سوالات که دلم خواست زیرش می پاسخم +نپرسیدنِ سوال موجب شادیِ روحمان می شود +حواستون به دمای صندلی باشه...من کم طاقتم!:دی + مهتاب جان آخه آدم قحطی بود به من پیشنهاد دادی؟:)) + زحمت هیئت اینهفته رو ماهی کوچولوی عزیز متقبل شدن...اینجاس + سوالات و پاسخها رو میتونید اینجا بخونیــد... سپاهی ها نگاهی به هم کردند، به نظر می آمد متاثر شده اند.یکی از آنها گفت: آره من وضعیت جنت آباد رو دیدم وضعش خیلی خرابه یکی دیگر گفت: حتما به گوش جهان آرا میرسونیم پرسیدم: من مطمئن باشم به برادر جهان آرا میرسونید؟ نمیدانم چطور این جمله رو با بغض و ناراحتی گفتم که یکیشان گفت: صبر کنید شاید همینجا بتوانیم ممد را پیدا کنیم.شما خودتون باهاش حرف بطنید و جریان رو بگید. یکی از آنها گوشی را برداشت و شروع به شماره گرفتن کرد. یک لحظه هول بدنم را گرفت.دستپاچه شدم.تعریف جهان آرا را زیاد شنیده بودم،با چیزهایی که علی و بقیه درباره اش گفته بودند،ابهت و شان خاصی برایش قائل بودم،یک لحظه به ذهنم رسید نکنه چون او یک فرد نظامی رده بالاست خیلی خشک و رسمی برخورد کند یا بخاطر شرایط سختی که اینروزا داریم بگوید من چه کار کنم؟ همینوطر که با خودم کلنجار میرفتم،جوان سپاهی با جاهای مختلف تماس میگرفت و دنبال فرمانده ی سپاه_مجمد جهان آرا_ میگشت.آخر سر بعد از کلی با این و آن حرف زدن گفت: خدارا شکر پیدایش کردم. جهان آرا که پشت خط آمد،جوان سپاهی اول خودش کمی درباره وضعیت جنت آباد صحبت کرد و بعد گفت: خواهری اینجاست که با شما کار دراد.با خودش صحبت کنید. با خجالت رفتم و گوشی را گرفتم.خداخدا میکردم بتوانم راحت حرفم را بزنم و او هم خوب برخورد کند. در حالیکه صدایم میلرزید گفتم: سلام، حسینی هستم، خواهرِ سید علی حسینی...جواب سلامم را داد و با صدایی بشاش گفت: جای علی حسینی خالیه، الان اگر بود قطعاً خیلی کمکمون بود هم از نظر فکری ، هم کاری...جاش خیلی خالیه، خیلی کارا میتونست بکنه...بچه قوی و شجاعیه دعا میکنم زودتر خوب بشه و دوباره تو جمع خودمون ببینیمش...بعد پرسید: جریان جنت آباد چیه؟ چه مشکلی پیش اومده؟ من که تعریف جهان آرا از علی حالم را بهتر کرده بود و باعث شده بود ترسم بریزد گفتم:تعداد ما تو جنت آباد کمه،نمیتونیم همه ی شهدا رو به خاک بسپریم،شبها سگها حمله میکنن و مجبوریم با سنگ پرانی از شهدا دفاع کنیم با وجود اینکه جنت آباد امنیت نداره ولی مجبوریم بمونیم و دلمون نمیاد شهدا رو رها کنیم و بریم، هیچ اسلحه ای هم نداریم تا از خودمون جلوی سگها و چیزای دیگه دفاع کنیم،نیروی خاصی هم نداریم پرسید: اونجا کلاً چندنفرید؟ گفتم: پنج تا زنیم و دوتا مرد گفت: یعنی فقط شما چندنفر اونجایید؟ بدون هیچ محافظی و اسلحه ای؟! گفتم : بله تن صدایش عوض شد و با ناراحتی گفت: ان شاء الله اجرتون رو شهدا و سیدالشهدا بدن، من حتما پیگیری میکنم،شما هم که به نتیجه رسیدید حتما بهم اطلاع بدید. خداحافظی کردم و گوشی را گذاشتم... از روزی که جنگ آغاز شد تا لحظه ای که خرمشهر سقوط کرد یک ماه بطور مداوم کربلا را می دیدم . ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین میگن ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته! اما بود...و تا ابد هست...هم آزادی شهر رو دید...هم پرثمر گشتن خونِ سید علی ها و دستانِ زحمت کشِ زهراها رو...هم.... کاش دعامون کنه کاش حضورشون رو ، نگاهشون رو حس کنیم کنارمون +امسال مادرش آرامتر از همیشه کنارش است...
چکه چکه انتظار 60 هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات ا للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم چرا نام قائم که گفته می شود برای این نام از جا برمی خیزند؟ علتش چیست ؟
نبودنِ تو به معنایِ نبودنت نیست، مثل ما که بودنمان به معنای بودن... وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
خدایا تازه کن به وسیله او آنچه که از دینت محو شده است و زنده کن با او آنچه که از کتابت تغییر یافته و ظاهر کن با او آنچه از دستوراتت که دگرگون شده است تا دین تو به او برگردد و با دست او تازه و خالص و بی آلایش شود (به گونه ای) که شک و شبهه و باطل و بدعت در آن راه نیابد.
خدایا به نور او روشن کن هرآنچه تاریکی را و با استواری او هرآنچه بدعت را نابود ساز و منهدم کن بعزتش هرآنچه گمراهی را و بشکن به وسیله او هر زورگویی را...
درباره امام رضا(ع) نقل شده است:«وضع الرضا یده علی رأسه و تواضع قائماً و دعی له بالفرج»؛ امام رضا(ع) دستش را بر روی سرش قرار داد و متواضعانه ایستاد و برای فرج او دعا کرد»(منتخب الاثر، ص640).
از این دو روایت، معلوم میشود هنگام برده شدن نام امام زمان(ع) باید برخاست و برای حضرت دعا کرد. البته در روایت اول برخاستن را ویژه زمانی میداند که لقب قائم ذکر شود و فقط بلند شدن و دعا کردن را میرساند. اما روایت دوم، لقب خاص را نمیرساند، بلکه هرگاه یادی از امام شود، باید برخاست و دعا کرد و نیز علاوه بر این در روایت دوم دست روی سر نهادن نیز بیان شده است.
امام صادق(ع) سبب این کار را فرموده است: «زیرا غیبت ایشان طولانی است و چون رأفت امام به کسانی که دوستش دارند، زیاد است، هرکس او را به این لقب ـ که اشاره به دولت ایشان دارد و حسرت بر غربت ایشان را میرساند ـ یاد کند، امام به او نظر میکند و از جمله چیزهایی که نشان تعظیم است، برخاستن بنده هنگام نگاه کردن مولا به او است.(منتخب الاثر، ص641).
از این روایت معلوم میشود، برخاستن، نشان تعظیم و احترام و بزرگ شمردن امام است و در مورد روایت دوم نیز هر چند کلام امام نیست، اما برداشت راوی ـ به عنوان کسی که حاضر در مجلس است ـ همین تواضع است. راوی میگوید: «وتواضع قائماً» یعنی برای تواضع، امام به پا خاست. پس برای بزرگ شمردن امام و کوچک انگاشتن خود، چنین عملی انجام میشود.
واجب عقلی میتونه باشه،یعنی عقل حکم میکنه وقتی خبر این مسئله بهمون رسیده و معصوم هم این کار رو انجام داده ، ما هم انجام بدیم.
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |