سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

آقای پناهیان تعریف میکردن:چند سال پیش دعوت شده بودم برای ایام محرم به هیئتی در شهر یزد ، بانی هیئت یه آقای مسنی بودن که داستان برپا شدن هیئت رو اینطور تعریف کردن:

چند سال پیش دچار بیماری شدیدی شدم که روز بروز نحیف تر میشدم و هرقدر به بهترین متخصص ها هم مراجعه میکردم فایده ای نداشت به قدری که یکسره در بستر بودم ،چندین دستگاه بهم وصل بود و توان انجام کارهای شخصیم رو هم نداشتم. تا اینکه یک روز در ماه محرم در بسترم مادرم رو کنارم دیدم که داشت گریه میکرد و دستمالی رو به بدنم میکشید. ازش پرسیدم که چرا گریه میکنی و این دستمال چیه؟مادرم گفت از مجلس عزای امام حسین(علیه السلام)اومدم باهاش قرار گذاشتم و خواستم که تورو شفا بده،من خیلی واسش گریه کردم و این دستمال آغشته به اشکمه،ازش خواستم که تورو واسه بچه هات نگهداره، مادرم که رفت منم کلی گریه کردم و از آقا سلامتی خواستم و نذر کردم که اگه خوب شم هرسال محرم خرج بدم و هیئتی برگزار کنم، خوابم برد و در خواب آقا رو دیدم که گفت تو دیگه خوب شدی و میتونی از جات بلند شی، من تعجب کردم و گفتم ولی من بیمارم و حتی نمیتونم پام رو حرکت بدم اما ایشون گفتن که خوب شدی ! از خواب که بلند شدم دیگه حالت بی حسی قبل رو نداشتم و کمی که تکون خوردم دیدم نه واقعا خوبم! بلند شدم رفتم توی حیاط، خانواده م که من رو دیدن همه ترسیدن و ازم دور شدن و مونده بودن که من چطور بعد از اینهمه سال تونستم بلند شم!

گذشت تا محرم فرا رسید اما من وضع مالی خوبی نداشتم که خرج هیئت رو بدم به همین خاطر ادای نذر رو به تاخیر انداختم و گفتم صبر میکنم تا اوضاع مالی ام بهتر شه و یه خرج خوبی برای هیئت بدم. خیلی به فکر فرو میرفتم تا اینکه باز آقا رو دیدم که فرموندن چرا نذرت رو ادا نکردی؟ من خجالتزده شدم و گفتم میدونید که وضع مالی خوبی ندارم و فعلا توان برگزاری هیئت رو ندارم،ایشون فرمودن :مجلس عزای ما نیازی به این چیزها نداره ، شما قدم اول رو بردار و انشالله بقیه چیزها جور میشه، منم قبول کردم و گفتم توکل به خدا،بعد دیدم که امام حسین(علیه السلام)جارویی برداشت و شروع کرد به جارو زدن حیاط! من ناراحت شدم و گفتم : آقا این چکاریه؟! بدید به من اینکارو کنم!

فرمودن: نه!من دوست دارم مجلس عزادارانم رو خودم مهیا کنم!

بعد از چند لحظه که به خودم اومدم در حیاط بودم و کسی نبود که زنگ در رو زدن ،در را که باز کردم آقایی بود که اسمم رو میدونست گفت: به من گفتن اینجا امسال هیئت برگزار میشه،درسته؟ من که تعجب کرده بودم گفتم: بله ، اون آقا رفتن کنار و وانتی پر از موادغذایی آوردن جلوی در و گفتن: اینا نذریه که من هرسال میدم به یه هیئت، امسال هم قسمت هیئت شما شد...

------------------

پ.ن1:بیایدحداقل روزهای محرم وقتی آب مینوشیم به یاد لبهای علی اصغر به آقامون سلامی بدیم...

 پ.ن2:فردا سه شنبه ست،هرکس تونست نماز امام زمان بخونه و ثوابش رو هدیه کنه به سرور شهیدان

به سند متصل به شیخ اجل جعفر بن‌قولویه(ره) به سند از داوود رقی گفت: حضور امام ششم(ع) بودم که آب خواست و چون نوشید گریه‌اش گرفت و چشمانش پر اشک شد و فرمودند: «ای داود! خدا لعنت کند کشنده حسین(ع) را، هیچ بنده‌ای نیست که آب نوشد و یاد حسین(ع) کند و قاتلش را لعن کند جز آنکه خدا صدهزار حسنه برایش بنویسد و صدهزار گناهش را فرو ریزد و صدهزار درجه برایش بالا برد و چنان است که صدهزار بنده آزاد کند و خدا روز قیامت سیراب محشورش کند.»


نوشته شده در دوشنبه 89/9/15ساعت 11:8 صبح توسط سنا شاخه نرگس ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت