بسم الله الرحمن الرحیم

قرار بود مهمون بیاد...دخترِ نُه ساله به مادرش اصرار میکرد که اجازه بده سارافونش رو بپوشه اما مادر اصرار داشت که باید بلیز شلوار یاسی ش رو بپوشه چون قشنگتره!

دخترک ناراحت شد و گفت: فکر میکنی من بچه م؟ من دیگه بزرگ شدم! چرا خودت لباس بلند میپوشی؟ مگه آقای مهمون نامحرم نیست؟؟؟ من نمیخوام جلوشون اینجوری باشم!حتی اگه بلیز شلوارم قشنگ تر باشه و سارافونم قدیمی باشه!

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

توی مطب منتظر بودیم نوبتمون شه...دختر بچه ی 7 ساله ای که یه سوئی شرت صورتی پوشیده بود و روسری خوشکلی سرش بود کنار مادرش، گره ی روسریش رو محکم کرد

مادرش دست برد و موهای دخترکوچولو رو که دم اسبی بسته شده بود و خیلی هم بلند بود رو از زیر سوئی شرت درآورد و انداخت روی لباسش،

دخترک اخمی به مادرش کرد و گفت: مامان زشته! و سریع موهاش رو به حالت قبل برگردوند.

_ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ _

مامانش میگفت هرکاری میکنم راضی نمیشه تاپ و یا آستین کوتاه تنش کنم...حتی توی عروسیها! میگه زشته! شاید نامحرم ببینه! دخترکوچولو فقط 5 سالش بود اما هیچ وقت لباسای بدون آستین نمیپوشید...

 

مراقب باشید عزت نفس و فطرت پاک دختربچه هارو ازشون نگیرید!


نوشته شده در دوشنبه 90/10/26ساعت 10:57 عصر توسط سنا شاخه نرگس ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت