بسم الله الرحمن الرحیم
مانده ام اگر روزی کربلایی شوم... با چه رویی از کنار دستهای علمدار گذر کنم و با چه حالی بگذرم از آن گوشه ی تاریخ که قد دختری سه ساله را خمیده کرد و لبهای شش ماهه ای را عطشان... صبر زیادی میطلبد دیدن و گذشتن... گاهی چشمهایم از اشک خالی می شود گاهی از خواستنهایم خجالت میکشم... گاهی... میفهمم که هرکسی را آنجا راه نمیدهند دیدنش مرد میخواهد...
نوشته شده در شنبه 90/9/5ساعت
11:10 عصر توسط سنا شاخه نرگس ( ) |
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |