بسم الله الرحمن الرحیم
قدیم تر ها رسم بود دستفروشها در پیاده رو ها مینشستند و مردم هی از جلوشان راه میرفتند و خرید میکردند حالا مردم مینشینند و دستفروشها هی جلوشان راه میروند و اصرار به خرید دارند! بماند که دیگر تکنیکهای تبلیغ اجناس هم آپدیت شده و فروشندگان یک نمونه از اجناسشان را جلوی چشمان مشتاق و بیکار ملت تست میکنند...حالا فرقی نمیکند که آن کالا لیف باشد یا جوراب و و بدلیجات و تل و لوازم آرایش و یا حتی هسته آلبالو گیر و ماهی جنگجو!!! تکنولوجی عجیب پیشرفت کرده برای لحظاتی فکر میکنی در مرکزی ترین نقطه ی بازار سِد اسماعیل نشستی و فروشنده های رونده(یه چیز تو مایه های دونده) با تکاپوی زیاد دست و پایت را له میکنند! +بماند که قیمتهایشان انصافا مناسب است ولی گویا خرید از آنها بدلیل غیرقانونی بودن شرعا مشکل دارد! + دوساعتی میشه که اومدم سیستم رو خاموش کنم ولی قسمت نمیشه!:دی دستهای کوچولوش رو آورده جلوی بینی من میگه بو کن بوی کرم میده... میگم کرم زدی؟ سرش رو به نشونه تایید تکون میده یک عالمه مرطوب کننده خالی کرده رو خودش هی دستای ظریفش رو بو میکنه و با خودش حرف میزنه انگار چه کار مهمی انجام داده خوشحاله خوشحاله و میخواد من رو هم شریک کنه توی شادیش... زندگی یعنی همین بوی دستهای کوچولوی یه جوجو...زندگی ینی آرامش و آسودگی چشمهاش دلم یذره آرامش از جنس معصومیت میخواد... + چندوقتیه که چنتا از دوستای عزیز و نزدیک مجاز آبادی ام (+ + + + + + +) در یک اقدام انتحاری و غافلگیر کننده راهی خونه ی بخت شدن...از ته قلبم خوشحالم و به همشون تبریک میگم ببخشید که تبریکم دسته جمعی شد:دی زمانِ ما ساعت نُه شب... رادیو، گنجیشک لالا رو که میذاشت به آخرش نرسیده خوابمون می برد تازه خواب هم میدیدم! بچه های حالا یک ساعت کامل میشینن پای لالایی های شبکه پویا و از لالایی های مشهدی و ترکمن و لری گرفته تا.... رو نگاه میکنن آخرشم بلند میشن میگن ماماااااان چرا شبکه پویا برنامه هاش زود تموم میشه!!!!و مامان بیچاره که از صدای لالایی خوابش برده با صدای قشنگ فرزند دلبندش از خواب میپره و به این فکر میکنه که واقعا میشه اسم این موجودات عجیب رو کودک گذاشت؟؟!!
| قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |
