بسم الله الرحمن الرحیم
نوشتن از دلتنگیها و دردل کردن با شما جاش اینجا نیست...جاش توی دلهامونه خیلی وقته که انتظارمون هم اینترنتی شده آقا اینبار نمیخوام از نبودنت،نیومدنت و حتی ندیدنت بگم ...میخوام روز تولدت یادم بیاد که ازت خیلی غافلم که اگه اینطور نبود تا حالا اومده بودی چقدر سفرت طولانی شد...بخاطر وجود من و امثال من...نه تنها وجود، که حتی مانع بودنمون در این راه راهی طولانی که از وسط تاریخ گذشته و هنوز 313 نفر که یار واقعیت باشن پیدا نشدن میدونم که خب لیاقتش رو ندارم ولی آرزوم اینه که حداقل ظهورت رو ببینم...که با ظهور شما، روحِ همه ی آدما تازه متولد میشن روز تولدت همه خوشحالن...کوچیک و بزرگ،هرکس یجوری شادیش رو نشون میده...حتی بعضیا با رقصیدن و بزن و بکوب تو کوچه و خیابون! میخواستم بگم که... منم خیلیییییییییی خوشحالم امامِ مهربونم تولدتون مبارک انشالله بزودیِ زود با چشمای گنهکارمون بتونیم جمال نورانیتون رو ببینیم و با تمام وجود باور داشته باشیم که کنارمونید و به همین زودیا میاید... مجنون حریف غصه لیلا نمیشود زخم فراق بی تو مداوا نمی شود فالی زدم به حضرت حافظ بازگفت بخت همیشه بسته ما وا نمی شود آب از سرم گذشت دراین موج بیکسی ساحل حریف طعنه دریا نمی شود... دلخوش به هیئتم که شنیدم حضور تو جز در هوای روضه سقا نمیشود جان دو دست حضرت عباس جان مشک آقا بیا که بخت دلم پا نمیشود.... تولد سرور خوبهای عالم فرزند طه و یاسین صدر مخلوقات فرزند زهـــــــــرا مبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااارک امشب ساعت 23 دعای فرج و زیارت آل یس یادتون نرهـــــــــــــــــــــــــ هیئت این هفته در وبلاگ "روزهای من"(مداد رنگی) برگزار میشه:) شرمنده که جواب کامنتاتون رو نمیدم...اینروزا اصلا وقت ندارم،بعدا جبران میکنم کمبود محبت نگیرید:دی عاشق کتابش بود و چون دوستش خیلی براش عزیز بود حاضر شد بهش امانت بده...فقط برای چند روز...با کلی سفارش و مِن و مِن گفت که مراقبش باشه چون خیلی براش مهمه،کلی ازش خاطره داشت روزی که کتابش رو تحویل گرفت ، وا رفت ،نشناختش! باور نمی کرد که این همون کتابِ عزیزکرده شِ ..................... میترسم از روزی که خدا نگام کنه و بگه تو همونی هستی که معصوم آفریدمت؟ همونی هستی که همیشه میگفتی؟ بنده یِ من؟ میترسم از این که دیگه منو نشناسه...اونموقع باید یه نشونی بدم تا منو یادش بیاد...یه نشون از خودم باید لحظه ها و خاطرات مشترکم رو با خدا بیشتر کنم تا از یادش نرم تا بتونم بگم من همونی ام که... چکه چکه انتظار 47 هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات ا للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم مرحوم آیت الله میرزا محمدتقی موسوی اصفهانی صاحب کتاب مکیال المکارم از جناب آقای میرزا محمدباقر اصفهانی نقل فرموده اند: شبی در خواب یا بین خواب و بیداری امام همام حضرت امام حسن مجتبی(ع) را دیدم که این مطلب را به من فرمود: " روی منبرها به مردم بگوییید که باید توبه کنند و برای فرج حضرت حجت(عجل الله) و تعجیل آن(هرچه زودتر انجام شدن آن) دعا کنید، این دعا مانند نماز میت نیست که از واجبات کفائی باشد و با دعا کردن یک نفر از بقیه ساقط شود بلکه این واجب مانند نمازهای یومیه است که بر هر فرد از کسانی که به سن تکلیف رسیده اند واجب می باشد." دلایل بسیاری وجود داره که با تفکر در اونها میشه فهمید که واجب بودن دعا برای فرج امری بدیهی و روشن هست! و دیگه تردیدی در اون نمیکنیم با این فرض که اگر حداقل معتقدین به آن حضرت بطور یکپارچه و یکدل فرج امام زمان(عج) رو از خدا بخوان(همانطور که در هنگام جنگ یا حادثه ی بزرگ دیگه ای عموم مردم همه با هم دست به دعا برمیدارن و از خدا یک چیز واحد رو میخوان) چنین دعایی موجب ظهور حضرت خواهد شد.. از جمله این دلایل: ظهور حضرت، نجات انسانها از دام شیطان است....ظهور آن حضرت نجات جامعه بشری از گرسنگی و اسارت است...آیا ما این واجب عینی را انجام میدهیم؟ واجبی که همه واجبات را زنده و همه زشتی ها را از میان میبرد... آیا ما با ترک نمودن دعای فرج و بی اهمیت بودن نسبت به آن به نجات انسانها بی اعتنایی نمیکنیم؟ حالا ممکنه کسی بگه که این مطلب را امام حسن(ع) در خواب بیان فرموده و حجیت کافی برای آنکه دعای فرج را یه واجب عینی بدانیم ندارد! اگر عمری بود هفته آینده به این سوال جواب میدیم هر آن برای تعجیل در دیدارت دعای فرج میخوانیم... به امید آن روز... وَقائِداً وَناصِراً وَدَلیلاً وَعَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فیها طَویلا
پ.ن 1: پذیرایی پ.ن2: با خودت روراست باش...آیا...مَ ن ت ش ن ه یِ د ی د ا رِ امام عصر ه س ت م؟ پ.ن3 : منبع مطلب: سخنرانی مرحوم کافی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه شریف): شیعیانِ ما به اندازه ی آب خوردنی مارا نمیخواهند اگر بخواهند دعا می کنند و فرج ما می رسد. حوصله مان سررفته بس که آپ ننمودیم! حرفی هم برای گفتن و اینا ندارم...از صبح بدنم تعادلِ دما(!) نداره! کولرمون در شُرُف سوختن میباشد اینقد که خاموش روشنش کردم! الانم سردمه و حس خاموش کردن کولر رو ندارم! در عین اینکه اینروزا کارهای عقب افتاده ی بسیار زیادی داریم و بیشترشان گردن اینجانب است اما با خیال راحت چند ساعته که اینجا نشستم و سرخوشانه وبگردی میکنم! تازه ترشم جدیدا روی آوردم به یک هنر جدید که خیلی بامزه است! وقت گیر اما لذتبخش...اسمشو نمیگم دلتون بسوزه اینقدر حس آپ کردنم تنزل پیدا کرده که تو این یکماه، چندین بار تصمیم گرفتم در وبلاگمو گِل بگیرم! احتمالا چندروز دیگه اینکارو بکنم! والا! الکی الکی فضای نت رو اشغال کردیم...آدم عذاب وجدان میگیره دیگه به نظرم هرچیز بی مصرفی باید از صفحه ی روزگار محو بشه حالا ممکنه یه آدم باشه یا یه وبلاگِ بیب! (چقد من به وبلاگم لطف دارم!:دی) فعلا خدا نگهــــــــــــــدار و لذت ببرید از نبودِ من! (آیکن مظلوم نمایی و اینا) پی نوشتونده: حالا اگه دوروز دیگه حس آپ کردنم اومد و پست گذاشتم، نریزید اینجا بگید چرا برگشتیااااا...!!! اینترنت خودمه پولشو میدم هروقت دلم خواست آپ میکنم:دی
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |