بسم الله الرحمن الرحیم
هنگام جنگ دادیم صد ها هزار دارا `*•.¸¸.•*´ شد کوچه های ایران مشکین ز اشک ســارا سارا لباس پوشید، با جبهه ها اجین شد`*•.¸¸.•*´در فکه و شلمچه، دارا به روی مین شـــد چندین هزار دارا، بسته به سر سربند`*•.¸¸.•*´یا تکه تکه گشتند یا که اسیر و دربــند سارای دیگری در، مهران شده شهیده `*•.¸¸.•*´ دارا کجاست؟ او در ، اروند آرمیــده دوخته هزار سارا چشمی به حلقه ی در`*•.¸¸.•*´ از یک طرف و دیگر چشمی ز خون دل، تــر سارا سوال می کرد، دارا کجاست اکنون؟`*•.¸¸.•*´ دیدند شعله ها را در سنگرش به مجــنون
خون گلوی دارا آب حیات دین است `*•.¸¸.•*´ روحش به عرش و جسمش، مفـقود در زمین اســت در آن زمانه رفتند، صد ها هزار دارا `*•.¸¸.•*´ در ایـن زمانه گــشتند ده ها هزار ((دارا)) هنگام جنگ دارا گشته اسیر و در بند`*•.¸¸.•*´ دارای این زمانه با بنـز رود به دربـــند دارای آن زمانه بی سر درون کرخه`*•.¸¸.•*´ سارای این زمانه در کوچه با، دوچرخـــه در آن زمانه سارا با جبهه ها عجین شد`*•.¸¸.•*´ در این زمانه نا گه، چادر لباس جین شـــد با چفیه ای که گلگون از خون صد چو داراست`*•.¸¸.•*´ سارا،خود از برای، جلب نظر بیاراســـت آن مقنعه ور افتاد، جایش فوکل درآمد `*•.¸¸.•*´ سارا به قول دشمن ار اُملی درآمـــد
دارا و گوشــواره، حقا که شرم دارد! `*•.¸¸.•*´ در دستهایش امروز، او بند چــرم دارد با خون وچنگ و دندان، دشمن ز خانه راندیم`*•.¸¸.•*´ اما با ماهواره تا خانه ها کشـــاندیم یارب تو شاهدی بر اعمالمان یکایک`*•.¸¸.•*´ بدم المظلوم یا الله، عجل فرجه ولیــک جای شهید، اسم خواننده روی دیوار `*•.¸¸.•*´ آنها به جبهه رفتند، اینها شدند طلبــکار!!! عاشقِ کپی پیست کردنِ بعضی چیزا هستم... شعر از ابوالفضل سپهر بود براشون یه صلوات بفرستونید... چندماه پس از درگذشت پیامبر خدا حضرت فاطمه(ع) سخت بیمار شد.آن بانوی نورانی مدتی را در خانه اش بستری بود تا اینکه از دنیا رفت. حضرت فاطمه(ع)بانوی بهشتی بود.... به همین راحتی...فاطمه بیمار شد و از دنیا رفت!!! وقتی وسط فاطمیه آدم بزرگامون عروسی میگیرن، بچه هامونم باید اینطوری زندگی حضرت رو بخونن دیگه!!! واقعا نمیدونم کی به اینا مجوز انتشار میده؟ یعنی هیچکس این کتابو نخونده!؟ سال گذشته قرآنی که بهمون هدیه داده بودن رو میخوندم با تعجب دیدم سوره ی مریم نداره!!!!!! و یکی از سوره هاش هم نصفه بود!! با انتشاراتش تماس گرفتم!آقاهه میگه اشکال نداره خانم خودمون متوجه شدیم اونا چاپ قدیمه، اصلاح شده! گفتم آقا شما باید اینارو جمع آوری کنید گفت نمیتونیم شرمنده! اینجور مواقع کی مسئوله!!!؟ توی اتاق سرم گرم کارامه...صدای تلویزیون رو میشنوم...اعتراض مردم لبنان به عربستان...درخواست فلان کشور برای رهایی بحرین ، محکوم کردن آمریکا توسط مردم...اعتراض دانشجوها جلوی سفارت ...زندانی شدن چندین زن و کودک در بحرین...ناپدید شدن چند پرستار در بحرین... دلم به درد میاد...وقتی میخونم یه دختر 15 ساله بخاطر حفظ حجاب میره موهاشو میزنه....وقتی میخونم سرنوشت آیات القرمزی رو ...کاش دروغ باشه... وقتی میبینم عدالت و دموکراسیِ غربی رو...وقتی میفهمم معنی اسلامِ آمریکایی رو وقتی امنیتِ خودم و دخترای دیگه رو میبینم و وضع کشورهای همسایه رو... جمعه روز پشتیبانی از زنان بحرین نام گرفته...ولی مثل همه ی روزای دیگه س ، فرقی نمیکنه! تا کی؟ خسته شدیم از دیدن اینهمه نامردی و سکوت کردن غصه م بیشتر شد وقتی اینارو دیدم! کی میخوایم بخاطر نعماتمون شاکر بشیم؟ داشتن نعمتی مثل حجاب و امنیت کم چیزی نیست ولی... *********************** سیدحلاوی، قصیده ی شکوائیه ای گفته بود ودرآن خطاب به آن حضرت عرضه داشت: یابن العسکری، تا کی پنهانی؟شیعه دررنج و زحمت هستندوهمه گرفتاری شیعیان را برشمرده بود...شب،خوبان وپاکانی درنجف اشرف در عالم رؤیا شرفیاب خدمت امام زمان علیه السلام شده بودند که حضرت فرمودند: برویدبه سید بگویید:این قدردل مرا مسوزان این قدرگرفتاری شیعیان مرا مشمار،دلم ازشنیدن آنها کباب میشو »دفإن الأمرلیسبیدی «؛(یعنی ظهور به دست من نیست) کار، دست خداست،بگو دعا کنند و ازخدا فرج مرا بخواهند و خدا فرجم را برساند؛ خدایا هنوزم نمیخوای منتقم زهرا(س) رو برسونی؟:( یارب ز ابر هدایت برسان بارانی پیشتر از اینکه چون گرد زمیان برخیزم چکه چکه انتظار 38 هیئت هفتگی سه شنبه شب ها پیش کش به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) تعجیل در فرج مولانا صاحب الزمان(عجل الله)صلوات ا للهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم دیدید توی هیئت ها یه وقتایی مداح میگه مثلا روزی امشب ما این بود و قسمت این شد که مثلا از فلان چیز حرف بزنیم و ...حالا قضیه هیئت چکه چکه انتظاره...امروز با پرس و جو از باران فهمیدم از دوس جونای گرامی هیچکس داوطلب برگزاری هیئت نشده منم کلیییی گشتم اما مطلبی که به دلم بشینه پیدا نشد تــــــــــا اینکه چشمم به تمثیل زیبایی از مرحوم دولابی در خصوص انتظار خورد و به دلم نشست...اگه یه کم بهش فکر کنیم خیلی چیزا میفهمیم... اینم روزیِ اینهفته ی هیئت: آن مرحوم می فرمایند:پدری چهار تا بچه را گذاشت توی اتاق و گفت اینجا را مرتب کنید تا من برگردم زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش
پذیرایی 1 ــــــــ قنوت امام رضا (علیه السلام) پذیرایی 2 ــــــــ بفرماییـــــــــــــد پی نوشتونده: دوستانِ فعال اگر یه وقت احیاناً هوس کردید هیئت های بعدی رو برگزار کنید یه خبر بدید مدت زیادیه که حس دلمردگی دارم...خستگی و اینا حوصله هم ندارم از خونه برم بیرون، با اومدن تابستون هم که دیگه بدتر این شد که تصمیم گلدونی(ورژن جدید تصمیم کبری) گرفتم طی یک حرکت انتهاری حیاطمون رو خوشکل کنم و یه عالمه گل بخرم البته گلهایی که تو گلدون بشه پرورش داد چون باغچه نداریم گل خوشکل که به این راحتیا پژمرده نشه چی سراغ دارید؟ چون حال ندارم مدام رسیدگی کنم! گیاهی باشه که اگه یه هفته بهش آب ندی هیچیش نشه تازه خوشکل تر هم بشه البته الان 5 تا گلدون داریم ولی همشون یه مدلن *حرف گل و اینا که میشه یاد قدیما میفتم بچه بودم روز نیمه شعبان از صبح زود همه گلدوناشون میاوردن و میچیدن وسط کوچه ردیفی بعد با تورای رنگی رنگی تزیینشون میکردن واسه غروب که جشن بود خیلی باصفا میشد الان دیگه ملت خیر سرشون باکلاس شدن میرن ارکستر میارن و.... بگذریم هرکی هرچی میدونه رو کنه لطفاً، هم اکنون به دردمان میخورید می رفتیم، و درختان چه بلند، و تماشا چه سیاه! راهی بود از ما تا گل هیچ. مرگ در دامنه ها، ابری سر کوه ، مرغان لب زیست. می خواندیم: (( بی تو دری بودم به برون، و نگاهی به کران، و صدایی به کویر )) می رفتیم، خاک از ما می ترسید، و زما ن بر سر ما می بارید. خندیدیم: ورطه پرید از خواب، و نهان ها آوایی افشاندند. ما خاموش، و بیابان نگران، و افق یک رشته نگاه. بنشستیم، تو چشمت پر دور، من دستم پر تنهایی، و زمین پر خواب خوابیدیم. می گویند: دستی در خواب گل می چید...
خودش هم رفت پشت پرده. از آنجا نگاه میکرد میدید کی چه کار میکند، مینوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند...
یکی از بچهها که گیج بود، حرف پدر یادش رفت. سرش گرم شد به بازی. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید
یکی از بچهها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمیگذارم کسی اینجا را مرتب کند
یکی که خنگ بود، ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمیگذارد، مرتب کنیم
اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب میکرد همهجا را
میدانست آقاش دارد توی کاغذ مینویسد
هی نگاه میکرد سمت پرده و میخندید. دلش هم تنگ نمیشد. میدانست که آقاش همین جاست
توی دلش هم گاهی میگفت اگر یک دقیقه دیرتر بیاید باز من کارهای بهتر میکنم
آن بچه شرور همه جا را هی میریخت به هم، هی میدید این خوشحال است، ناراحت نمیشود
وقتی همه جا را ریخت به هم، آن وقت آقا آمد
ما که خنگ بودیم، گریه و زاری کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد. او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد
شرور که نیستی الحمدلله. گیج و خنگ هم نباش
نگاه کن پشت پرده... رد آقا را ببین و کارِ خوب کن
خانه را مرتب کن، تا آقا بیاید...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |