از همه اين پرحرفيها گذشته، اينجا يک مغالطه صورت گرفته (اسم مغالطه رو الان نميدونم، چون کتابش دم دستم نيس :دي)
خارجيها شادن، اما ايرانيها افسرده چون ما فقط عزاداري بلديم!
اين که نشد استدلال! خوب ما به تعداد عزاهامون (شهادتها و وفاتها) جشن ميلاد هم داريم + اعياد ديگه! پس کفه شاديهامون به لحاظ کميتي سنگينتره! اما از نظر کيفيتي فعلاً توي برگزاري مراسم عزاداري پيشرفت بيشتري داشتيم، چون هميشه گريه ديگران رو در آوردن آسونتر از خنداندن ديگران بوده. (نگاه کنيد به تعداد فيلمهاي تراژيک خوب و ماندگاري که هر سال توليد ميشه و فيلمهاي طنز ماندگار و خوبي که هر صد سال يه بار توليد ميشه!)
بعد تازه، جوابهاي ما رو باش! شاديهاي ظاهري مورد نظر در صورت استدلال رو با شاديهاي باطني و قلبي يکي گرفتيم و هي داريم ميگيم مومن شاده! شادي مومن به اينه و به اونه و ....!
به فرض که همه ما با ايماني که داريم، قلباً شادتر از هر قومي باشيم! الان حرف سرِ شادي ظاهري اقوامه نه شادي باطني و اطمينان قلبي! تازه اينجور که معلومه، قوميت ها رو بر اساس مذهب دسته بندي نکردن. حرف سرِ ايراني بودن و خارجي بودنه! نه غيرمسلمان بودن و مسلمان بودن! ما خارجي مسلمان هم داريم! اتفاقاً مسلمانهاي خارجي هم به اندازهي غير مسلمانهاي خارجي و چه بسا بيشتر از اونا، شاد هستند.
(دني زودتر بيا به داد وبلاگت برس! وگرنه من همينجوري هي نظريه توليد ميکنم :دي مفته ديگه!)