• وبلاگ : منتظر روشني
  • يادداشت : خداجون ايندفعه رو كوتاه بيا:دي
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي
  • چراغ جادو

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    سلام. من يک بار در دوران ني ني زادگي (البته خيلي هم ني ني نبودم! مي تونستم روي دو پا بياستم! :دي) با مامانم مي خواستيم تاکسي سوار بشيم، مامانم سوار شد، من جا موندم!!!!! يعني راننده تاکسي من رو نديده بود و تا مامانم سوار شده بود پاش رو گذاشت رو گاز! حالا من بدو دنبال تاکسي...مامانم داد بزن سر راننده تاکسي... :دي

    راننده تاکسي ديوانه! خوب به اين ني ني ها رحم کن ديگه!


    پاسخ

    سلام....احتمالا خودت حواست نبوده داشتي به مطالب فلسفي فكر ميكردي جا موندي ، ننداز تقصير راننده:-دييييييييي