• وبلاگ : منتظر روشني
  • يادداشت : همان آسمان
  • نظرات : 10 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + MMS 
    آره ...... خيلي خوب گفتيد، کي فهميد غريبيشون رو!!! کي فهميد تنهايشون رو!!! چي شد که آرزوي مرگ کردن .....
    آدم ها هم همون آدم ها ........ انگار که هيچ چيز عوض نشده، هر روز انگار عاشورايي برپاست، عاشورايي که انقدر غافليم که نمي دونم توي کدوم سمت سپاه هستيم، واي از اينکه جزء شمريا باشيم ......
    يعني ميشه که باشيم؟!!! آره ميشه، هر روز که بيدار ميشيم، هر روز که يادمون ميره ..... يادمون ميره همه چيزو، خدارو، پيغمبرش رو، غرق ميشيم توي روزمرگي هامون، توي دو دوتا چهارتامون، يادمون ميره که امروزم عاشوراست، امروز هم وقت نبرد و پيکاره با شياطين .....
    اما نمي دونم چرا هيچ وقت اين چيزها يادمون نمياد، همش فراموشي مي گيريم، همش يادمون ميره، همش دروغ مي گيم، همش غيبت مي کنيم، همش بدگويي مي کنيم، همش تهمت مي زنيم، همش اعصباني ميشيم، همش طلبکار ميشيم و خيلي کارا همش انجام ميديم.
    گاهي وقتا حس مي کنم چقدر ما پروييم، چقدر، انقدر که عوض شرمندگي و ندامت ..... طلبکار هم هستيم.
    دل ههممون گرفته، گرفته از دست خودمون، از دست اين زمونه، از دست اين دنيا و زرق و برقش ...... به اين فکر مي کنيم که چطور يه انسان مي تونه انقدر رزل و شقي باشه ...... چطور مي تونه دختر رسول خداش رو تازيانه بزنه ....... فرق من و اون چيه!!!! اگه من اونجا بودم کدوم طرف بودم!!! اطمينان ندارم که کجا بودم!!! دلم خيلي دوست داره خيلي جاها باشه، اما اما عملم چي؟!!! مرد بودم که تازيانه رو از دست اون نامرد بگيرم؟؟؟ يا نه ..... خودم هم يه گوشه م ايستادم و مظلوميت رو نظاره مي کردم .... آره فکر کنم جايگاه من و خيلي هاي ديگه مثل من همينه که فقط نظاره کنن..... مثل همونا که کربلا رو نظاره کردن اما کاري نکردن...... جرم من با اون يکيه....
    پاسخ

    خدا عاقبتمون رو بخير كنه...الانش براي صاحب العصر كه پشت پرده ي غيبت هستن چه كرديم؟! بعيد نيست كه اون زمان هم اگر ميبوديم نظاره گر بوديم فقط، مثل آسمان و مثل همه ي آدمايي كه يه روزي مدعي بودن...خدا بهمون رحم كنه...