• وبلاگ : منتظر روشني
  • يادداشت : ما خسته ايم
  • نظرات : 0 خصوصي ، 16 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    و گناه خواهرم اين بود

    که آيات خدا را تلاوت مي کرد

    و آدمي را تنها خليفه ي زمين مي دانست

    نه خليفه را تنها آدم زمين!

    گناه خواهرم اين بود

    که آيات خدا را تفسير مي کرد

    و مي گفت هر گردي، گردو نيست

    و خليفه گِرد بود!

    گناه خواهرم اين بود

    که شعر مي گفت

    و فکر مي کرد آل خليفه

    هم قافيه ي آل سقيفه است

    گناه خواهرم اين بود

    که در شب شادي شاه

    بيرق سياه عزا بر سرداشت

    به سوگ چادر خاکي مادر ...

    گناه خواهرم اين بود

    که غزالِ غزل سُراي حرم سَرا نشد

    شاعر خياباني بود

    و خفاش شب منامه را به سخره مي گرفت!

    ميم.ب.مهاجر