و گناه خواهرم اين بود
که آيات خدا را تلاوت مي کرد
و آدمي را تنها خليفه ي زمين مي دانست
نه خليفه را تنها آدم زمين!
گناه خواهرم اين بود
که آيات خدا را تفسير مي کرد
و مي گفت هر گردي، گردو نيست
و خليفه گِرد بود!
که شعر مي گفت
و فکر مي کرد آل خليفه
هم قافيه ي آل سقيفه است
که در شب شادي شاه
بيرق سياه عزا بر سرداشت
به سوگ چادر خاکي مادر ...
که غزالِ غزل سُراي حرم سَرا نشد
شاعر خياباني بود
و خفاش شب منامه را به سخره مي گرفت!