سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

اینروزا به دلایل مختلف مامانِ دوم چندتا نی نی شدم!  باهام درد دل میکردن: که بابامون بعضی وقتا نمیذاره ما برنامه ی مورد علاقه مون رو ببینیم!همش میگه اخبار ببینم یا میگه بیست و سی ببینم! منم گفتم اشکال نداره بابای منم همینجوریه!:دی کلیییییی هم باهم بازی کردیم! کودک درونم حسابی بیدار شد!:))

دیشب رو هم بدلیل بی خوابی و حس کنجکاوی یک عدد کودک دوسال و خورده ای مجبور شدم تا نیمه شب بیدار بمونم و باهاش بازی کنم!حدود ساعت دو که رضایت داد بخوابه و خاموشی زدم و با توسل به زور و فریاد و جذبه و اینا خوابش برد هر نیم ساعت یه بار نگاش میردم که پتو رو نزده باشه کنار که اتفاقا هربار هم میدیدم اصلا پتویی روش نیست! یه چندباری هم پای مبارکش رو با شدت به سر  بنده کوبید:) خلاصه شبی شد برا خودش... مث این مامانا پا شدم در اتاق رو بستم نزدیک سحر که بچه سرما نخوره! آخرشم ساعت 5 شروع کرد به گریه کردن و منم از مادر شدنم انصراف دادم و بردمش پیش مامانش

 تازه فهمیدم که بچه داری حتی تو خواب هم سخته...هیچکش جز یه مادر نمیتونه این چیزا رو درک کنه(الان منم میتونم درک کنم!:دی) ولی واقعا برای من که خوابم شدیداً سنگینه و حاضر نیستم به هیچ عنوانی بی خوابی بکشم فکر کنم بچه داری نوعی شکنجه باشه!

نتیجه ی اخلاقی1: سعی کنید بچه دار نشید یا حداقل بچه ی کسی رو حتی برای چند ساعت به فرزندی قبول نکنید مخصوصا موقع خواب!

نتیجه اخلاقی 2: اگه قدر ماماناتونو نمیدونید از این به بعد بدونید!مشکوکم


نوشته شده در سه شنبه 90/3/17ساعت 11:48 عصر توسط سنا شاخه نرگس ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت