• وبلاگ : منتظر روشني
  • يادداشت : همان آسمان
  • نظرات : 10 خصوصي ، 20 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     

    همون ماه

    فکر تلخيه

    تا حالا بهش فکر نکرده بودم...

    کاش برايم واقعيت رو روايت ميکرد..

    + سيدمرتضي 
    سلام سايت زيبايي داريد لطفا درصورت صلاحديد مطالب جديد وزيبايي اگرداشتيد به ايميل من ارسال نمائيد سپاسگزارم
    Vidong inja...vidong onuja...vidong hame ja
    2@ kardam sal dige khoune shohar bache baghal baham dige biyaim mashad..alan to eyvone talam 2@ kardama ..bedon ke rad khor nadare
    پاسخ

    مرسي ويدا جووووووووونم:-** خيلي خوش به حالت:) ريحونمو ديدي يه بوس محكمش بكن:دي
    Sana khobi ?
    Delam barat tangolid....
    پاسخ

    خوبم ويدي جون:)تو مگه مشهد نيستي دختر؟؟
    تسليت ميگم اين روزهارو .واقعا دردناکه

    چندسال پيش يه نفر درباره يكي از همرزماش كه شهيد شده بود ميگفت: شبها مينشست و به ماه نگاه ميكرد و اشك ميريخت. يه شب نشستم كنارش و ازش پرسيدم كه چرا وقتي ماهو ميبينه گريه ميكنه؟ گفت: به اين فكر ميكنم كه دارم به چيزي نگاه ميكنم كه يه زماني حضرت زهرا(س) بهش نگاه ميكرده.

    نوشته ات منو ياد اين خاطره انداخت.

    پاسخ

    چقدر قشنگ...خوش به حالش...
    کجا اذيتت کرده؟؟؟
    بگو يکم نصيحتش کنم..
    پاسخ

    با مسيج! هي منو ميچزونه...برحورد فيزيكي كن!! نصيحت به چه درد ميخوره!
    ايييي...:(
    قدم مي زنم، همين!

    پاسخ

    :(

    از خودت كه نبود؟ بود؟
    پاسخ

    بود!
    + ياسمين 
    شهادت بانوي دوعالم روتسليت ميگم
    ديشب ماه غمگين بود ... زار ميزد ...
    پاسخ

    :(((((

    همان آسماني که شاهدِ غربت مهديِ فاطمه هم هست...

    سنا جون التماس دعا...


    پاسخ

    :((
    + انسيه حيدري 

    حضرت فاطمه زهزا سلام الله عليها :
    الهي و سيدي به حق کساني که برگزيدي و به گريه هاي فرزندانم در فراق من گناهانکاران شيعيان من وشيعيان ذريه ام را بيامرز"ذخائر العقبي صفحه 53"
    شهادت مهربان ترين مادر دنيارا تسليت عرض ميکنم خدمت شما و مارا از دعاي خيرتان فراموش نفرماييد
    + MMS 
    آره ...... خيلي خوب گفتيد، کي فهميد غريبيشون رو!!! کي فهميد تنهايشون رو!!! چي شد که آرزوي مرگ کردن .....
    آدم ها هم همون آدم ها ........ انگار که هيچ چيز عوض نشده، هر روز انگار عاشورايي برپاست، عاشورايي که انقدر غافليم که نمي دونم توي کدوم سمت سپاه هستيم، واي از اينکه جزء شمريا باشيم ......
    يعني ميشه که باشيم؟!!! آره ميشه، هر روز که بيدار ميشيم، هر روز که يادمون ميره ..... يادمون ميره همه چيزو، خدارو، پيغمبرش رو، غرق ميشيم توي روزمرگي هامون، توي دو دوتا چهارتامون، يادمون ميره که امروزم عاشوراست، امروز هم وقت نبرد و پيکاره با شياطين .....
    اما نمي دونم چرا هيچ وقت اين چيزها يادمون نمياد، همش فراموشي مي گيريم، همش يادمون ميره، همش دروغ مي گيم، همش غيبت مي کنيم، همش بدگويي مي کنيم، همش تهمت مي زنيم، همش اعصباني ميشيم، همش طلبکار ميشيم و خيلي کارا همش انجام ميديم.
    گاهي وقتا حس مي کنم چقدر ما پروييم، چقدر، انقدر که عوض شرمندگي و ندامت ..... طلبکار هم هستيم.
    دل ههممون گرفته، گرفته از دست خودمون، از دست اين زمونه، از دست اين دنيا و زرق و برقش ...... به اين فکر مي کنيم که چطور يه انسان مي تونه انقدر رزل و شقي باشه ...... چطور مي تونه دختر رسول خداش رو تازيانه بزنه ....... فرق من و اون چيه!!!! اگه من اونجا بودم کدوم طرف بودم!!! اطمينان ندارم که کجا بودم!!! دلم خيلي دوست داره خيلي جاها باشه، اما اما عملم چي؟!!! مرد بودم که تازيانه رو از دست اون نامرد بگيرم؟؟؟ يا نه ..... خودم هم يه گوشه م ايستادم و مظلوميت رو نظاره مي کردم .... آره فکر کنم جايگاه من و خيلي هاي ديگه مثل من همينه که فقط نظاره کنن..... مثل همونا که کربلا رو نظاره کردن اما کاري نکردن...... جرم من با اون يکيه....
    پاسخ

    خدا عاقبتمون رو بخير كنه...الانش براي صاحب العصر كه پشت پرده ي غيبت هستن چه كرديم؟! بعيد نيست كه اون زمان هم اگر ميبوديم نظاره گر بوديم فقط، مثل آسمان و مثل همه ي آدمايي كه يه روزي مدعي بودن...خدا بهمون رحم كنه...
       1   2      >