از امروز نام سنا به صبور تغيير پيدا ميکند!
منم يک سال براي راحتي - البته از سر اجبار و ناچاري- سرويس مدرسهام رو ماشين شخصي گرفته بودم. مي مردم و زنده ميشدم تا ميرسيدم! 4نفر عقب مينشستند، من و يک نفر ديگه هم جلو!!! (تازه همون موقع هم همين اندازه اي بودم من!)
دبستاني نبوديم ها! من و دو تاي ديگه دبيريستاني بوديم، بقيه راهنمايي. (بچه لوس نبودم که با سرويس برم! مسير خونه تا مدرسه خيلي دور بود، با سرويس نيم ساعت طول ميکشيد. ديگه با اتوبوس يا تاکسي که به يک ساعت هم ميکشيد )
حالا بدتر از همه اين بود که راننده عزيز بعضي روزا خودش نمياومد و پسرجانش رو ميفرستاد! منم آخرين نفري بودم که پياده ميشدم! خيلي شيک بايد ور دست آقا مينشستم و تحمل ميکردم!
انقدر اون سال اذيت شدم که از سال بعد ترجيح دادم با اتوبوس برم و اصلاً سرويس نگيرم