اين روزا وقتي ماشين هاي گل زده رو ميبينم واقعا متاسف ميشم.
جريان قرآن كه ديگه باور نكردنيه.
3روز پيش يكي از اقوام نزديك زنگ زده بود كه نامزدي پسرش دعوتمون كنه.ما ها خيلي ناراحت شديم.به مامان اينا گفته بود هيچ سر وصدا يا برنامه اي نيست مهمونا طرفين با هم 20 تا نميشن.فقط شرايط جوري هست كه مجبوريم يه انگشتر واسه نشون ببريم.من واقعا دلخور شدم مگه چي ميشه چند روز صبر كنن؟باور نميكردم بي سر و صدا باشه.نرفتم.مامان كه رفته بود ميگفت از يه مهموني عادي بي سر و صدا تر حلقه رو دستش كردن فقط عروسش رو بوسيد نه كل نه دست هيچي.يه پذيرايي مختصر و معمولي وتموم.