سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بسم الله الرحمن الرحیم

سلااااااام بروبچ عزیز

پستهایی که این چندروزه بچه ها گذاشتن رو دیدم یاد چندوقت پیشا افتادم!دیدم که چندوقته وبم زیادی جدی شده:دی قبلنا اینقد از همه چیز مینوشتم که ساقی چندباری بهم گفت اسم وبلاگو عوض کن چون خیلی بی ربطه!بلبلبلو

از اون ور هم حاج آقای گرامی مون خلاقیت و تقلب رو قاطی کردن و پست ره گذر رو در قالب یه بازی تحویلمون دادنگیج شدم

اون قبل ترا شاید 3 سال پیش چنتا دوست نتی داشتم که یهو یکیشون که مرکزیت داشت و همه میرفتیم وبش، بدلیل شناسایی شدن بین آشناهاش بی خبر وبلاگشو تعطیل کرد! اسمشم ساحل بود...دیگه یه مدت بی خیال نت شدم ولی خب باز دوباره برگشتیدم و همین وبلاگو الکی الکی زدم که منجر شد به پیدا شدن دوستای خوبی برام که میدونم ده سال دیگه هم نمیتونستم مثل اونا رو توی دنیای واقعی پیدا کنم! یکیشون هم همین ساقیه!بقیه شون هم که مهلومن دیگه...:دی

حالا عمق این روابط چقد هستش بماند و اینکه چقدر دوام خواهد داشت الله اعلم! اما کلا از دوستیهایی که محض سرگرمی باشه اصلا خوشم نمیاد. به همین دلیل سعی میکنم که اگر با کسی روابطم قراره عمیق باشه ، همونقدر هم موندگار باشه.(کلا بچه با معرفتی ام)پوزخند

دوستی که فقط توی خوشیها کنارت باشه و به به و چه چه کنه و موقع ناراحتی و گرفتاری حتی اگر نت هم نیای احوالپرست نباشه بدرد لای جرز دیوار میخوره با عرض شرمندگی!پوزخند

و بخاطر همین هم نمیشه که آدم همزمان با صدنفر دوست باشه چون دیگه حال نداره به رابطه ش با این همه آدم عمق بده در نتیجه همشون محض سرگرمی باهم دوست میشن!

اینه که محض محکم کاری و عمیق کردن یکی از این دوستی ها با یکیشون مزدوج شدم!دهنم آب افتاد(منظورم ریحونستاااااشکلک های ِ هلن)

نت و وبلاگ دوستان برام مث کوچه ها و خیابونایی میمونه که آدم یه زمانی توش خاطره ای داشته و بعدها که ازاونجا رد میشه یاد خاطراتش میفته! اینجا هم وقتی به کامنتدونیای قبلی سر میزنم یاد اونروزا میفتممؤدب

خب اون چیزایی که ریحونه گذاشته تو بازیش رو کامل نمیتونم جواب بدم چون یادم نیس!

اولین پستی که گذاشتم توی اون یکی وبم بود راجع به شناخت امام عصر(عجل الله) / اولین قرار وبلاگی با ره گذر و آفتابی بود که اسنادش موجوده!نکته بینخیلی هیجان انگیز بود آخرشم چقد تعجب کردم از دیدنشون چون اصلا شبیه تصورم نبودن!تبسم

جالبترین قرار هم دیدن ریحانه و بقیه دوستان بود که کلی سفر خاطره انگیزی بود برام

بیشتر دوستان رو هم دیدم فقط چندتاشون رو ندیدم که شدیدا مشتاق دیداریم! اولیش هم لیلا خانومی هست و بعدشم  تسنیم و الهه و مامات محمد جواد و سوگول و  بقیه دیگه :دی

پستی که اصن دوسش نداشتم! پست زن صیغه ای تو وبلاگ قبلی بود که بعضی از بچه ها یادشونهتهوع‌آور

یه مدت هم که کلا شبا موقع خواب هم یاد آفتابی و دعا میفتادم!خوابم گرفتقاط زدم

یه چیز جالب دیگه هم که یادم مونده تصوری بود که باران از من داشته!پوزخند و وقتی منو دید خیلی تعجب کرده بود!!!گیج شدم

از وقتی هم که با ریحانه دوست شدم حس خوبی همراهم بوده که ریحان همیشه میره حرم و از من هم یاد میکنه! کلی میذوقیدمدوست داشتن

حالا این وسط تکلیف یکی معلوم نیست! اگه گفتین کی!؟ هووی گرامم که یهو مفقودالاثر شد! ملت کم پیدا میشن این سعیده ناپیدا شد!:دی انشالله عقلش بیاد سرجاشو گاهی یه سرکی بکشه تو نتبلبلبلو

یادش بخیر اونموقع که هرکس یه ایکن انتخاب کرد برا خودش و ترنم اطلاع رسانی میکرد!مدرک داشتن

آخرشم اینکه مهم ترین چیزی که این دوستیها رو برام لذتبخش میکنه یکی بودن عقاید فرهنگی و مذهبی و سیاسی و اینامون هست.گل تقدیم شما

*خب دیگه خسته شدم! باید برم دوره ی استراحت پس از کنکور رو بگذرونم!خیلی خنده‌دار

همچنان نیازمند دعاهای رنگارنگتان هستیمدهنم آب افتاد

 


نوشته شده در شنبه 89/10/18ساعت 9:55 صبح توسط سنا شاخه نرگس ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت